سپيدهسپيده، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

فرشته كوچولوي ما سپيده

خاطرات فرشته مامان

این خاطرات ناز گل مامان و باباست که با اومدنش به زندگی ما رنگ و بوی تازه داد امید این که تو زندگی همه خصوصا نی نی های ناز جز شادی چیزی نباشه دوستت داریم دخمل ناز و خوش خنده مامانماچ

تولد

سلام سلام و هوارتا سلام به تعداد روزایی که نبودم به تعداد روزای بزرگ شدن دخملم که هر لحظهاش خاطره شده و اون قدر این خاطره ها روی هم انباشته شده که نمیدونم از کجا شروع کنم روزها و روزها سپری شد تا سپیده من اولین سال تولدش از راه رسید خیلیها این وسط کمک کردن تا تولد نو گلم قشنگ بشه ما دو تا جشن گرفتیم یکی گرگان وخونه خودمون و یکی دیگه تهران و خونه مادر جون که هر دوش خوش گذشت البته سپیده هر دو جا کمی نق زد هم واسه دندونش و هم واسه این که شلوغی کلافش کرده بود زحمت تولد گرگان رو مادرجونش کشید که یه دنیا ازش ممنونم و تولد تهرانش که همه رو درگیر کرد از عمه ها گرفته تا مادر جونش که با دست شکسته کلی زحمت کشید دست همتون درد نکنه ایشالا همتون ...
26 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام  سلام به روی ماه همه کوچولوها و بزرگترای مهربونشون و سلام مخصوص به گل دخمل خودم که دیونه وار دوسش دارم چند روز پیش مهمون داشتیم و نتونستم اون جوری که باید مواظب وروجک باشم  هر چند میدونم بهش خیلی خوش گذشت چون کلی دد رفت با دیدن هاپو و پیشو کلی ذوق  کرد دیروز مهمونامون رفتن  و خونه که خلوت شد حوصله اش سر رفت نمیدونم دیروز چی خورد که بهش نساخت یا شاید درد دندوناش نذاشت که گلم دیشب کلی گریه کرد جوری که بدجوری کلافه شدم مامانی کاش میتونستی بهم بگی کجات درد میکنه راستی راستی گلم چند قدمی رو برمیداره نمیدونی من و بابایی چه ذوقی میکنیم تازشم دیشب دخملم گفت بابا باشه حالا اول اسم بابایی رو میگی؟ &...
5 دی 1390

برف

سلام به روی ماه همه خوبان خیلی وقت که نبودم از همه نازنینایی که از وبلاگ دخمل نازم دیدن کردن ممنونم تو این مدت دخمل نازنازی من کلی خانومتر شده میتونه وایسه البته واسه چند لحظه ولی همین چند لحظه هم خودش و هم من و بابایی کلی ذوق میکنیم فرشته نازم یه سر میگه د د د د  که همین یه حرف کلی معنا داره یه وقتایی میگه که هوس بیرون رفتن کرده یه وقتی یعنی بای بای یه وقتی یعنی بازی میخوام و...... دیشب گلم رو بردم حموم و واسه اولین بار موهاشو کوتاه کردم شده شبیه به پسرا دختر قشنگم کاری کرده که مربی مهدش عاشقش شده و یه روز که مهد نمیره دلتنگش میشه قربونت برم مامانی که منو از دلواپسی در آوردی دیگه خیالم راحت که بهت سخت نمیگذ...
4 آذر 1390

جوجه مامان

سلام خدا رو شکر باز یه فرصتی گیر اومدتا بتونم گوشه ایی از خاطرات نو گلم رو بنویسم دختر نازم فردا٩ ماهش پر میشه و میره تو ١٠ ماه قرار جمعه همین هفته واسش آش دندونی بریزیم خلاصه بخت این آش دندونیش هم باز شد وروجک مامانی خیلی شیطون شده یه لحظه آروم و قرار نداره فقط زمانی یه جا میمونه که خواب باشه در غیر این صورت باید دنبالش بری  نیفته از زیر تلویزیونی گرفته تا میز عسلی و هر چی که بتونه بهش دستشو بگیره و وایسه روزی چند بار با کله زمین خوردن دیگه رو شاخشه جوجوی مامان تازگی مثل جوجه غذا میخوره انار رو دون کردیم گذاشتیم جلوش تو هر دستش یه دونه انار گذاشت از ترس این که دیگه بهش نرسه مثل جوجه با کله میرفت تو بشقاب و انار میخور...
11 آبان 1390

رقص

سلام به پرنسس خودم سپیده ناز نازی باور نمیکنم دخمل نازم ٢ روز دیگه میره تو ٩ ماه آخه اینقد که گلم آروم بوده و خانمی کرده که گاهی یادم میره  هنوز نی نی محسوب میشه ناز نازی مامان تا آهنگ میذاری یا حتی با پیام بازرگانی شروع به رقصیدن میکنه البته به سبک نینی ها دستاشو بالا میاره و در جا دور میده الهی قربون اون دو تا دست تپلت بشم دیگه شیر خوردنش هم عوض شده تمام مدت شیر خوردن در حال تکون خوردن دخمل قشنگم گویا هنوز ب نبودن پستونک عادت نکرده امروز مریم جون مربی مهد کودک میگفت پاهاش پوست داد تا تونست تو رو رو پاهاش بخوابونه ناز گل مامان میدونم بودن تو مهد کمی اذیتت میکنه ولی بدون همش به عشق تو و برای تو راستی گل ...
10 مهر 1390