شيطنت سپيده
گل نازم هنوز چهارماهش پر نشده ولي انگار خيلي عجله داره برا حرف زدن و راه رفتن ديروز ظهر كه بابايي واسه نهار اومده بود خونه داشتم ميز نهارو آماده ميكردم كه صداي بابايي بلند شد آخه تو كاملا برگشته بودي روي شكم خوابيدي و تند تند پا ميزدي كه بري جلو بابايي خواست فيلم بگيره ولي من دلم نيامد ترسيدم اذيت شي زود بغلت كردم الهي قربونت برم عزيز دلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی