دندون در آوردن

سلام نازنین مامان

تبریک میگم ناز گلم دو تا مروارید سفیدی که لثه هاتو ترکونده و اومده بیرون تا صورت ماه تو رو با مزه تر کنه شرمنده که هنوز آش دندونی واست نریختم منتظرم مادر جون بیادو واست درست کنه آخه مامانی بلد نیست راستی اولین دنودنت تهران خونه مادرجون دراومده وقتی که واسه مراسم ماه رمضون رفتیم هر چند اتفاق نا خوشایندی که افتاد نذاشت اون جوری که باید مواظبت باشم

خدا رو شکر سر این دو تا دندون زیاد اذیت نشدی ایشالا که بقیه دندونات هم راحت در بیاد

نازنازی مامان کمی سرما خورده ولی سرحاله و با حرص تمام رو میزی رو داره گاز میگیره آخه گذاشتمش تو روروئک

وروجک شده مثل جارو برقی به هیچی رحم نمیکنه یه راست میبره سمت دهنش

میدونم جیگری مامان لثه هات خارش میده ولی چاره ایی نیست باید تحمل کنی مامانی که نمیتونه همیشه بهت شیر بده باید بتونی وارد دنیای آدم بزرگا بشی و مثل اونا غذا بخوری

گل همیشه بهارم دیگه به راحتی چهار دست و پا میره و کمی میشینه دیگه وقتی لباس میپوشم میفهمه که میخوام جایی برم و دنبالم گریه میکنه

دیروز وقتی بابایی از خونه رفت اونم رفت پشت در و همش چشم به در بود آخه فکر میکرد بابایی داره باهاش دالی بازی میکنه

چقدر دنیای کوچیکت شیرینه مامانی

عاشقتم فرشته کوچولوی من

راستی بابایی بی انصاف یه بار هم که خواست واست چیزی بنویسه فقط از من شکایت کرد عیب نداره چون میدونم دلش با زبونش فرق داره دعواش نمیکنم اونم به خاطر روی ماه تو

هر کاری کردم که یه شب فقط یه شب به جای مامانی مواظب تو باشه قبول نکرد میدونی مادر واژه ایی که نمیشه توصیفش کرد اونم به خاطر مهری که خدای مهربون تو دل همه مامانه میذاره

راستی امروز واست یه شربت خریدیم تا به جای قطره آهن بهت بدیم تا دندونای سفیدت یه وقت سیاه نشه واسه من و بابایی تو مهمترین و با ارزشترین چیز زندگی هستی